از دفتر تا دفتر.
بچه: پدر جان دفترم تمام شده است یک دفتر به من میدی؟
پدر: در سکوت رادیویی به سر میبرد.
بچه: در حالیکه چاه زنخدان پدرش را تکان میدهد میگوید شما متوجه شدید چه گفتم؟
پدر: یادش میآید که در اخبار آمده بود دفتر کار سید محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات را تخلیه کردهاند و رئیس دفتر فعلی رئیس جمهور گفته: دفتر جدیدی طبق قانون به ایشان میدهیم، بلافاصله روزنامه کیهان دویده تو میدان توپخانه و گفته نباید چنین شود.
بچه: پدر جان کجایی، گفتم دفتر من تمام شده دفتر میخوام.
پدر: در حالیکه لبخند به لب دارد میگوید: سیاست آش و این کاسه است برادر...
بچه: نکند دفتر هم گران شده و شما نمیتونی بخری حالا داری به جاش شعر میگی!
پدر: پاشو دفتر تو بردار برو از روزنامه توپخانه بپرس دفترت تمام شده تکلیف چیست؟
بچه: دفتر من چه ربطی به روزنامه توپخانه دارد.
پدر: ربط دارد، ربط دارد، ربط دارد اینها دمشان هم دراز و هم پهن است برای دفتر تو و دیگران هم حرف دارند.
بچه: احتمالا آنقدر به اونا کاغذ مجانی دادند به جای روزنامه درآوردن دفتر در آوردن میخوان بندازن به ما، جنس کاغذهای روزنامه کیهان رو دیدم از اونا نمیخوام.
پدر: تو دیگه از اونا یاد نگیر یهوای دیدی مدرسهتون رو تخلیه کردند چون گفتی: چشم چشم دو ابرو دماغ و دهن یه گردو.