صفحه اصلی 146

ارث و موشک.


بچه: پدر جان شنیدی حسن روحانی در مراسم آغاز سال تحصیلی مراکز پژوهشی و فن‌آوری در دانشگاه تهران پشت جا استادی، ایستاده و گفته به ما ارثی نرسیده است؟


پدر: البته منظور ایشون ارث نسبی نبوده بلکه به گوش بعضی‌ها کشیده‌اند که دولت احمدی‌نژاد تراز مالی مثبت برای ما به جا نگذاشته است.
بچه: حالا که صحبت از ارث و میراث و تراز مالی مثبت شد آیا به شما از طرف پدر و مادرتان ارثی رسیده است؟
پدر: بله از جد پدرم به او ارث خوبی می‌رسد اما چون او بلد نبوده که با این ارث بجامانده چه بکند می‌رود در بالکن خانه به ارث رسیده ولو می‌شود با آنها موشک درست می‌کند و یکی یکی به خیابان محله پرتاب می‌کند.
بچه: پس با این حساب صنعت موشک‌سازی در کشور ما قدمت زیادی دارد. چرا امروز این ترامپ دارد دهن گشادی می‌کند؟
پدر: ها ها ها
بچه: پدر جان کجای حرف من خنده‌‌دار بود؟
پدر: هر گردی که گردو نیست من دارم از موشک کاغذی با تو صحبت می‌کنم نه از این موشک‌هایی که سیاسیون و نظامیون با اونا سر و کار دارند.
بچه: مگر موشک کاغذی هم داریم و ساختن موشک با کاغذ کاربرد دارد؟
پدر: اون روزهایی که نه فضای مجازی بود و نه این تجهیزات فیوژن دریافت امواج از ماهواره‌های مختلف یکی از سرگرمی‌های مردم پنجاه سال قبل ساختن موشک کاغذی و فرفره کاغذی با سوزن ته‌گرد و چوب حصیر بود.
بچه: پدر جان می‌شه به من درباره موشک کاغذی بیشتر توضیح بدید.
پدر: شما پاشو برو تبلت رو بیار و آیکون تلگرام را احضار کن به همان نماد تلگرام میگن موشک کاغذی.
بچه: عجب امروز هم موشک کاغذی کاربرد دارد! 
پدر: حالا که فهمیدی بگذار برایت بگویم ارث بجامانده از اجداد ما توسط پدر من چگونه جمع و خرج شد، پدرم با اسکناس‌های ارثیه پدرش موشک کاغذی می‌ساخت و اونا رو از بالکن خانه‌اش به خیابان پرتاب می‌کرد. بچه‌های محل برای برداشتن اسکناس‌هایی که موشک شده بودند به سوی آن حمله می‌کردند.
از برخورد سر و کله آنها به یکدیگر لذت می‌برد و بلافاصله موشک بعدی را پرتاب می‌کرد به این ترتیب تمام ارث مانده از گذشتگانش را به باد داد.
بچه: پس پدیده‌ها در همه زمان‌های تاریخی وجود دارند.
پدر: اگر می‌بینی هر روز صبح وقتی هنوز هوا تاریک است من از خانه بیرون می‌روم و نیمه‌های شب سایه متحرکی که خیلی شبیه من است در سایه دودگرفته شهر بعد از کار روزانه و شبانه به خانه می‌آیم بخاطر همان موشک‌های کاغذی است که اجداد ما از بالکن به خیابان پرتاب کردند و خندیدند.
بچه: حالا متوجه می‌شم چرا «علی حاتمی» در آخرین سکانس سریال هزار دستان خوشنویس را از روی بالکن به کف خیابان پرتاب کرد چون موشک‌های کاغذی هزار دستان ته کشیده بود و بجای آن آدم‌ها را از روی بالکن گراند هتل به خیابان لاله زار می‌انداخت.
پدر: واژه‌ها را درست ادا کن بگو کارگردان علی حاتمی ‌بود، در اصل او داشت قصه هزاردستان را بازگو می‌کرد هر چه بود زیر سر...

18 حسین عابدینی چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶ - ۰۰:۱۹

تبلیغات

آرشیو ماهانه

    سایت
  1. تیر ۱۴۰۴ 4
  2. خرداد ۱۴۰۴ 5
  3. اردیبهشت ۱۴۰۴ 11
  4. فروردین ۱۴۰۴ 14
  5. اسفند ۱۴۰۳ 12
  6. بهمن ۱۴۰۳ 10
  7. دی ۱۴۰۳ 22
  8. آذر ۱۴۰۳ 45
  9. مرداد ۱۴۰۳ 5
  10. اردیبهشت ۱۳۹۹ 3
  11. دی ۱۳۹۸ 2
  12. آذر ۱۳۹۸ 2
  13. مرداد ۱۳۹۸ 1
  14. تیر ۱۳۹۸ 7
  15. خرداد ۱۳۹۸ 1
  16. اردیبهشت ۱۳۹۸ 3
  17. فروردین ۱۳۹۸ 1
  18. دی ۱۳۹۷ 1
  19. آبان ۱۳۹۷ 2
  20. شهریور ۱۳۹۷ 1
  21. مرداد ۱۳۹۷ 1
  22. تیر ۱۳۹۷ 1
  23. اردیبهشت ۱۳۹۷ 1
  24. فروردین ۱۳۹۷ 1
  25. بهمن ۱۳۹۶ 2
  26. دی ۱۳۹۶ 2
  27. آذر ۱۳۹۶ 2
  28. مهر ۱۳۹۶ 2
  29. شهریور ۱۳۹۶ 3
  30. مرداد ۱۳۹۶ 3
  31. تیر ۱۳۹۶ 2
  32. خرداد ۱۳۹۶ 1
  33. اردیبهشت ۱۳۹۶ 4
  34. فروردین ۱۳۹۶ 3
  35. اسفند ۱۳۹۵ 2
  36. بهمن ۱۳۹۵ 5
  37. دی ۱۳۹۵ 1
  38. آذر ۱۳۹۵ 3
  39. آبان ۱۳۹۵ 1
  40. مهر ۱۳۹۵ 3
  41. شهریور ۱۳۹۵ 3
  42. مرداد ۱۳۹۵ 5
  43. تیر ۱۳۹۵ 2
  44. خرداد ۱۳۹۵ 7
  45. اردیبهشت ۱۳۹۵ 6
  46. فروردین ۱۳۹۵ 8
  47. اسفند ۱۳۹۴ 7
  48. بهمن ۱۳۹۴ 8
  49. دی ۱۳۹۴ 7
  50. آذر ۱۳۹۴ 6
  51. آبان ۱۳۹۴ 6
  52. مهر ۱۳۹۴ 13
  53. شهریور ۱۳۹۴ 25
  54. مرداد ۱۳۹۴ 28
  55. تیر ۱۳۹۴ 5

© کلیه حقوق برای سایت tajrob.ir محفوظ است.