اندر حکایت قالیباف.
آوردهاند در سنه یک هزار و سیصد و هشتاد و چهار شمسی در سرزمینی آریاییتبار که شمال آن از کنارههای دریایخزر و جنوب آن به خلیجفارس وصل بودندی مسابقاتی بسان المپیاد اساطیری یونان هر چهار سال یک بار برگزار شدندی که موجب شادی خیل عظیمی از مردم و تالم خاطر قلیلی شدندی، که نام آن انتخابات ریاستجمهوری بودندی در هنگامه این ماجرا فردی که حامیانش او را خوشگل موطلایی!
نامیدندی از اهالی طرقبه مرو آرزوی بر تن کردن قبای ریاست را بسیار در سر داشتندی و در کنار مرکب برادران «ویلبررایت» فتوهای بسیاری بینداختی و در فلات ایران پخش و پلابکردی اما در خواب شبانه در آرزوی کاخ پاستور بودی عاقبتالامر در غوغای انتخابات همان سنه در حالی که فرود شانس و اقبال را بر شانههای خود احساس کردندی و در ایام هیچ چرتی نبرده بودی مردی کاپشنپوش و پسقد و گندمگون به علائم سیاهه پشت مرسوله نامه اداره مراسلامت داخله در محدوده شرق تهران که به طور ناگهانی از دری مخفی ورود کردندی با یاری از سحر و جادو، رمل و اسطرلاب نسخهای برایش پیچاندی و او را چندین پله در جدول ردهبندی تنزل موقعیت بدادی آن سال با نوار مشکی در دفتر خاطرات و مخاطرات به یادگار باقیست، سنه یک هزار و سیصد و نود و دو شمسی فرا رسیدندی، خوشگل موطلایی!
قصه ما هشت سالی را با کوفتگی و درد بدن به جهت باخت از تن بدر کردندی و دوباره در فکر پوشیدن لباس رئیس الوزرایی به تاخت و تازی تازه با رقیبان اصولگرا که خود نیز جمعی پرسنلی آن قبیله شمارش شدندی را پیش کشیدی دست بر قضا در آن سال مردی کویرنشین همچون شیخ حسن جوری این بار از دیار سرخه سمنان ملبس به لباس روحانیت با کلیدی در دست و وردی بر لب با نشانهگیری او در سیبل مقابل از ابزاری پردهبرداری کردندی که در آن دیار برای برکشیدن دندانهای خراب در دستان دندانسازان تجربی و اورسیدوزان سنتی یافت میشدی و محبوب بودی و در بیانی دیگر خطاب به خوشگل موطلایی!
بگفتی که سرهنگ هنگ مرزی نبودی و حقوقدان بودندی بعد از این واقعه فرد مورد نظر دوباره قافیه را باخته و واگذار کردندی و کار در نظمیه تهران و خیره شدن به دار قالی و تیر و تخته و بازی با پونج قالی و نقشههای گل و بوته و ترنج و پود و پشم آن و نقشه به نقشه شدن تا سنه یک هزار و سیصد و نود و شش شمسی از راه بدر آمدی و او عزم خود را جزم بکردی که سوار بر مرکب زین شده دولت تدبیر و امید پرش کنندی و به آرزوی دیرین خود برسی و به خیابان پاستور ورود بنمایی که این بار بدون پیشبینی مردی از دیار کرمان و شهر سیرجان او را در گوشه رینگ مناظرات گیر آوردندی و تا توانستندی او را بنواختی و انداختی و شیخ حسن روحانی با تکاندن و شستن او را لوله کردندی و به کناری بگذاشتی (میگویند قالی را میتکانند و بعد میشویند و لوله میکنند) راویان صاحب کردار آینهبین برآورد کنندی در انتهای ماه دوم بهار با به سرانجام نرسیدن آرزوی خوشگل موطلایی! او در آسمان با یکی از آهنین پروازان گشایشی از پروژه برجام رویت خواهد شد و از مسیر کانالهای پروازی به خیابان پاستور از زیر عینک دودی نگاهی بیندازی که آه و افسوس او، پرندگان کاخ پاستور را متاثر نمودی و برایش اشک ریزندی.