صفحه اصلی 224

آي غصه غصه غصه.


وضعيت محيط‌زيستي شهر تهران به لحاظ زندگي کردن حيوانات در کنار انسان‌ها را شايد بتوان اينگونه توصيف کرد:


در شهر تهران موش خيلي زياد داريم در حد و اندازه جثه يک گربه!


- گربه داريم هم قواره موش تا مردم کمي هم از آنها بترسند!


يکي از حيوانات کم‌ياب که نسل سرگردان آن دارد کاملا منقرض مي‌شود «سگ» است.


امروز کمتر صداي پارس سگي از خانه‌اي يا نگهباني باغچه‌اي يا اعلام خطر از پارکينگ‌ را مي‌توان شنيد. سگ‌ها ديگر مثل زمان سعدي عليه الرحمه آنچنان موجود نيستند که سعدي بخواهد براي ترساندن آنان دست به سنگ يخ زده روي زمين شود و چون سنگي در دستش واقع نمي‌شود، بگويد اي بابا اين چه شهري است «سنگ‌ها را بسته‌اند و سگ‌ها را رها کرده‌اند».


قصه از اينجا شروع مي‌شود:


شب است و خواب است و من، پارس سگي توجه‌ام را جلب مي‌کند سر از بالين مي‌کشم سگ با انواع و اقسام فرکانس صدا دارد پارس مي‌کند، خيلي سال است که صداي پارس سگ در محله‌مان را نشنيده‌ام اول باورم نمي‌شود و به جهت صدا دقت مي‌کنم فکر مي‌کنم خواب آشفته مي‌بينم، دنده به دنده مي‌شوم چند غلت مي‌زنم نه خير خواب نيستم بر جايم چمباته مي‌زنم صداي سگ هنوز مي‌آيد بلند مي‌شوم لباس مي‌پوشم و بدون جلب توجه و سروصدا درب خانه را باز و به خيابان مي‌روم همه جا تاريک است نه کسي مي‌آيد و نه کسي مي‌رود بعد از طي مسافتي صداي پارس سگ عوض مي‌شود و يک نوع صداي ديگري شبيه خور خور کردن بگوش مي‌رسد تندتر مي‌روم به نزديک محفظه جمع‌آوري زباله‌ها رسيده‌ام چراغ قوه را روشن مي‌کنم سگ با کمال بي‌رحمي گربه‌اي را دريده و دارد با خودش روي زمين مي‌‌کشد صحنه آنقدر چندش‌آور است که به سمت سگ حرکت کرده و يک پلاستيک پر از زباله را به سويش پرتاب مي‌کنم سگ و شکارش از محل کمي دور مي‌شوند، در کمال ناباوري در کنار زباله‌ها صداي حرکت شيء‌اي توجه‌ام را جلب مي‌کند مردي سرتا پا لباس سياه با مو و ريشي بلند مثل «ژان‌والژان» بينوايان را در همان نزديکي مي‌بينم و به او اعتراض مي‌کنم که چرا مانع گرفتار شدن گربه به دست سگ نشده است؟ او با حالتي مي‌گويد داشتم اين روزنامه را مي‌خواندم که جناب بابک زنجاني گفته است پول نفت را تا دوشنبه بر مي‌گردانم وزير نفت هم گفته است به هر ايراني 130/000 تومان مي‌رسد من چندين سال است چنين پولي نديده‌ام تا شکمي از عزا در آورم و به حمام گرمي بروم اصلا متوجه نشدم در کنارم چه مي‌گذرد! از حرف‌هايش تکان مي‌خورم در حالي که به گفته‌هاي متهم ميلياردي در دادگاه فکر مي‌کنم که گفته است برايش 2 ميليارد يورو پول خرد هم نيست! و مثل دختراني که به جهيزيه‌شان مي‌نازند از بانک‌ها، هواپيماها و شرکت‌هايش مي‌‌گويد چراغ گردان ماشين حمل زباله از دور به چشم مي‌آيد و نزديک مي‌شود با سر در خود فرو رفته به سمت مسير زندگي حرکت مي‌کنم تا طلوع آفتاب 94/08/12 سگ، گربه، آن مرد دنبال 130/000 تومان سهمش و ماجراهاي جناب ميلياردر نفتي گيرم انداخته‌اند.

18 حسین عابدینی پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴ - ۰۵:۴۶

تبلیغات

آرشیو ماهانه

    سایت
  1. تیر ۱۴۰۴ 4
  2. خرداد ۱۴۰۴ 5
  3. اردیبهشت ۱۴۰۴ 11
  4. فروردین ۱۴۰۴ 14
  5. اسفند ۱۴۰۳ 12
  6. بهمن ۱۴۰۳ 10
  7. دی ۱۴۰۳ 22
  8. آذر ۱۴۰۳ 45
  9. مرداد ۱۴۰۳ 5
  10. اردیبهشت ۱۳۹۹ 3
  11. دی ۱۳۹۸ 2
  12. آذر ۱۳۹۸ 2
  13. مرداد ۱۳۹۸ 1
  14. تیر ۱۳۹۸ 7
  15. خرداد ۱۳۹۸ 1
  16. اردیبهشت ۱۳۹۸ 3
  17. فروردین ۱۳۹۸ 1
  18. دی ۱۳۹۷ 1
  19. آبان ۱۳۹۷ 2
  20. شهریور ۱۳۹۷ 1
  21. مرداد ۱۳۹۷ 1
  22. تیر ۱۳۹۷ 1
  23. اردیبهشت ۱۳۹۷ 1
  24. فروردین ۱۳۹۷ 1
  25. بهمن ۱۳۹۶ 2
  26. دی ۱۳۹۶ 2
  27. آذر ۱۳۹۶ 2
  28. مهر ۱۳۹۶ 2
  29. شهریور ۱۳۹۶ 3
  30. مرداد ۱۳۹۶ 3
  31. تیر ۱۳۹۶ 2
  32. خرداد ۱۳۹۶ 1
  33. اردیبهشت ۱۳۹۶ 4
  34. فروردین ۱۳۹۶ 3
  35. اسفند ۱۳۹۵ 2
  36. بهمن ۱۳۹۵ 5
  37. دی ۱۳۹۵ 1
  38. آذر ۱۳۹۵ 3
  39. آبان ۱۳۹۵ 1
  40. مهر ۱۳۹۵ 3
  41. شهریور ۱۳۹۵ 3
  42. مرداد ۱۳۹۵ 5
  43. تیر ۱۳۹۵ 2
  44. خرداد ۱۳۹۵ 7
  45. اردیبهشت ۱۳۹۵ 6
  46. فروردین ۱۳۹۵ 8
  47. اسفند ۱۳۹۴ 7
  48. بهمن ۱۳۹۴ 8
  49. دی ۱۳۹۴ 7
  50. آذر ۱۳۹۴ 6
  51. آبان ۱۳۹۴ 6
  52. مهر ۱۳۹۴ 13
  53. شهریور ۱۳۹۴ 25
  54. مرداد ۱۳۹۴ 28
  55. تیر ۱۳۹۴ 5

© کلیه حقوق برای سایت tajrob.ir محفوظ است.